نابغه هایی که اختلال روانی داشتند
نابغه هایی که اختلال روانی داشتند
تعداد نابغه هایی که اختلال روانی داشتند تا حدی زیاد است که گاهی اوقات برخی روانشناسان نبوغ و اختلال روانی را همانند دو روی سکه میدانند. به هر حال ما در اینجا ۷ نابغه و فرد تاریخ ساز را به شما معرفی خواهیم کرد که دارای نوعی از اختلالات روانی بودند.
۱- آبراهام لینکن (افسردگی)
آبراهام لینکن یک منجی بزرگ برای آمریکا بود و این کشور را در یکی از دشوارترین مراحل تاریخی خودش رهبری کرد در حالی که در بیشتر عمرش مبتلا به افسردگی بود. مطابق اظهارات یکی از شرح حال نگاران لینکن، نامههای به جا مانده از یکی دوستان او نشان میدهد که گفته است: “لینکن افسردهترین فردی است که تا به حال دیدهام”. هم اعضای خانواده مادری و هم اعضای خانواده پدری لینکن علایم شدید افسردگی را نشان میدادند و احتمالاً افسردگی او نیز منشاء زیستی داشته است. شعری منسوب به لینکن یافت شده است که او در سال ۱۸۳۸ درباره خودکشی با خود صحبت میکند. او در سال ۱۸۶۵ در سن ۵۶ سالگی درگذشت.
۲- لودویگ فان بتهوون (اختلال دوقطبی)
هنگامی که بتهوون در سال ۱۸۲۷ از نارسایی کبد درگذشت، او برای چند دهه بسیاری از مشکلات جسمانی خود را با الکل درمان میکرد! متاسفانه بسیاری از مشکلاتی که او از آنها در رنج بود توسط داروهای امروزی به سادگی قابل درمان هستند که یکی از آنها اختلال دوقطبی است. او در بین دوستانش به شیدایی معروف بود و هنگامی که خلق او در حالت مانیک بود میتوانست بسیاری از کارهایش را با هم انجام دهد. او یک بار دست به خودکشی زد اما موفق نشد و به دلیل ضعفهای جسمی که داشت در سال ۱۸۲۷ در ۵۷ سالگی درگذشت.
۳- ادوارد مونش (حملات پانیک)
ادوارد مونش (متولد ۱۸۶۳ و درگذشت ۱۹۴۴) نقاش بزرگ نروژی در سبک اکسپرسونیسم بود که مبتلا به حملات پانیک یا هراس بود. تجربه این حملات سبب شد که او بارها و بارها خود را به این شرایط برگرداند و در نهایت چند شاهکار خلق کند. باید اشاره شود که اختلال روانی در خانواده مونش شایع بود به طوری که همزمان با او خواهرش نیز به خاطر اختلال دوقطبی در یک بیمارستان روانی بستری بود.
۴- چارلز دیکنز (افسردگی)
دیکنز فردی بود که در اواسط دهه سوم عمرش مشهورترین نویسنده جهان بود. دیکنز کودکی سختی داشت و وقتی پدرش در ۱۲ سالگی او به زندان افتاد چارلز مجبور شد مدتی را در یک کارخانه چکمه سازی کار کند. در نهایت این زندگی سخت سبب شد که او کم کم افسرده گردد. یکی از دوستان دیکنز نوشته است که هر بار دیکنز شروع به کار بر روی یک پروژه جدید میکند حالش بدتر میگردد. افسردگی او با بالا رفتن سناش بیشتر میشد تا اینکه از همسرش جدا شد.
۵- چارلز داروین (آگورافوبی)
آگورافوبی یک اختلال روانی است که در آن فرد از قرار گرفتن در مکانهای بسته همانند سینما یا فروشگاه و یا جاهایی که امکان فرار وجود ندارد همانند روی پلها میترسد. چالز داروین که یکی از بزرگترین انسانهای تاریخ بشر بوده است از این اختلال در رنج بود. پژوهشگران هنوز هم درباره مشکل واقعی داروین اختلاف نظر دارند اما آنها در هر حال بسیار شدید و آزرنده بودهاند. او از تماس و ارتباط با مردم میترسید و کار به جایی رسیده بود که حتی از صحبت کردن با فرزندانش نیز اجتناب میکرد. او حتی در نامهای از افکار خودکشی خود به خاطر چاپ کتاب منشاء انواع خبر داد. پژوهشگران عقده دارند که او حتی از اختلال وسواس و خودبیماری انگاری نیز در رنج بوده است.
۶- نیوتن (همه اختلال ها)
نیوتون یکی از بزرگترین دانشمندان تمام تاریخ است. نیوتن از نوسانات شدید خلقی در نوسان بود که نشان دهنده وجود اختلال دوقطبی در او است. همچنین رگههایی از روانپریشی نیز در او دیده شده است و دلیل آن وجود نشانههای هذیان در نامههای اوست. ناتوانی او در ارتباط با مردم شاید نشان دهنده وجود اختلال طیف اوتیسم در او باشد. با وجود این مشکلات او به فعالیت علمی ادامه میداد و نام خود را در تاریخ علم جاودانه کرد.
۷- لئو تولستوی (افسردگی)
تولستوی تا اواسط عمرش علایم افسردگی را نشان نداده بود او وقتی این علایم را نشان داد شدت آن بسیار زیاد بود. این اختلال تغییرات شدید شخصیتی در تولستوی به وجود آورد به طوری که به فکر بخشش تمام اموالش، زندگی کردن بدون همسر و تغییر در اعتقادات مذهبیاش افتاد. او در این دوران از زندگیاش مصصم شد که نویسندگی را رها کند و حتی اظهار داشت: “هنر نه تنها بی مصرف است بلکه مضر نیز میباشد”. با وجود داشتن یک خانواده ثروتمند، مشهور شدن در نویسندگی و داشتن ۱۳ فرزند، او تصمیم به خودکشی گرفت هر چند این اتفاق نیفتاد.
جایی دیگه خونده بودم همه ی اینا چپ دست بودن ولی حالا می بینم که فقط دیکنز چپ دست بوده البته توی این لیست از شما میخام که این نظر این حقیر رو نمایش بدید هرکی مخالف بود بیاد و اظهار نظر کنه برام مهم نیست اونایی که نیمکره ی سمت چپ مغزشون قوی تره نا خواسته یا خواسته انسانهای شجاع تری هستن از اونایی که نیمکره ی دیگه ی مغزشون قوی تره چون نیمکره ی سمت چپ مغز به آدم آرامش درونی میده و این آرامش درونی آدمو چه زن چه مرد به اوج شجاعت میرسونه
سلام؛منم اختلال شخصیت مرزی دارم؛حالانابغه شدن را باورکنم یا لاعلاجی رو☹
بیماری روانی زجر آوره.من دوقطبی ام و حافظه فوق العاده ای دارمولی به سختی قادر به کنترل خودم هستم هیجانات م خیلی بده و گاهی دوس دارم خودمو از یه بلندی پرت کنم پایین وا زاد بشم از این بیماری.فقط از خداوند میترسم
من نمیدونم دو قطبی چیه
من هر لحظه تغییر شخصیت میدم.خودمم از این وضع خسته شدم.نمیدونم شاید افسردگی دارم شاید اتیسم دارم
ذهن خیلی قوی دارم و هیچ چیزی از ذهنم نمیره
وسواس خیلی زیادی توی کارام دارم
کاش میشد میدونستم که دچار چه بیماری هستم
به شدت از صحبت کردن با دیگران میترسم
همیشه سعی میکنم تنها باشم . از نوجوونی هیچوقت بیشتر از چند ماه نتونستم با کسی دوستیمو ادامه بدم
پشتکار عجیبی دارم طوری که اصلا یادم میره غذا بخورم تا وقتی که حسابی بی حال میشم
از ارتفاع و فضاهای بسته میترسم.حتی از رفتن به مترو هم میترسم ونفسم میگیره
خیلی وقتها فکر میکنم خودمو بکشم تا اطرافیانم از دستم راحت بشن ولی خیلی میترسم
شما اختلال شخصیت مرزی داریر اگر تغیرات خلقیتون زیاده
سلام دوست عزیز روانکاوی تحلیلی یونگ کلید حل مشکلات و احتلالات روانی هست از یک روانکاو حاذق هم میتونید کمک بگیرین البته مساله خیلی پیجیده ایه و پروسه درمان زمانبر طولانی و طاقت فرساست
بنظر من همه ادما به یک نحوی اختلال روانی دارند شناخوه یا ناشناخته .و خب این نباید اونقدر مهم بشه ک فکر کنیم ما اینیم باید با ترسامون و شکست هامون وقت های از دست رفتمون همه و همه رو به رو بشیم یا براشون راه حل پیدا کنیم و اینکه بدونیم چی هستیم و چی میخوایم و باید براش چقدر تلاش کنیم و به همه اینها وفادار باشیم.
یه زمانی از زندگی ۲۱ساله خودم تا الان افسردگی و وسواس داشتم من و حتی قرص زیادی میخوردم که از سمت دکتر بود
و حتی خودکشی ناموفق هم داشتم با قرص
ولی از اونروز که خودکشی کردمومرخص شدم و اومدم خونه قرصی نداشتم برای مصرف و تصمیم گرفتم قرص خوردنو متوفقف کنم و این هم شد متوقف شد اوایلش سخت بود ولی هرازگاهی حالم بد میشد ولی قرصی نداشتم تا الان ….
الان دیگه قرصی نمیخورم و حالم واقعا عادی شده انگار که معحزه شده باشه
خواستم بگم ناامید نباشید من تهشو دیدم خیلی نفرت باره ولی میشه خوب بود مثل ادمای عادی مثل همه ……
انسان اگه بخواد هرکاری میتونه بکنه فقط کافیه ایمان داشته باشی ایمان ایمان ایمان به خودت
ایمان و امید هر انسانی رو نجات میده .به یقین اسم اعظم است یقین ای خوش آن کوست مرد ایقانا .یقین اسم اعظمه میشه باهاش پیش رفت و پایان کارو دید . به بسم الله الرحمن الرحیم است که عارف در مقام کن مقیم است .با تصور کردن آرزوها و خواسته ها مطمنا بهش می رسیم و بیماری های روانی همه به سمت ارامش و شادی و ثروت منتهی میشن
سلام دوستان ی نکته ای رو میخواستم بگم بهتون
تشخیص بودن یا نبودن یک نوع اختلال
به دیدن شواهدی که خودتون میگین صد درصد نیست
بذارید واضح تر بیان کنم مثلا من میگم افرادی که حس تنهایی دارند احتمال افسردگی دارند ، خب
افرادی که تجربه و مهارت کافی رو ندارند نمیتونن بگن اوکی من افسردگی دارم
پس من توی کامنت ها ی سری افراد رو دیدم که سریع گفتن من این مشکل دارم دوست عزیز تشخیص این نوع اختلالات کار راحتی نیست و باید حتما توسط یک روانشناس مجرب تشخیص داده بشه!
پس لطفا با زدن برچسب به خودتون روح و اعصابتون رو درگیر نکنید واگر حس میکنید علائم زو دارید حتما به یک روانشناس مراجعه کنید
چون اخلالات طبف و درجات مختلفی داره که اگر حتی ی علائم رو نداشته باشین یا یدونه زیاد داشته باشین میتونه به سمت یک اختلال دیگه شمارو سوق بده
امیدوارم کمکی هر چند کم بهتون کرده باشم
در ضمن جا داره بگم بنده دانشجویان روانشناسی هستم و بر اساس علایق شخصی صحبت نکردم
به امید روزی که روح و اعصاب ارومی داشته باشیم و از زندگی لذت ببریم ❤️مراقب سلامت افکار و جسمتون باشین
خوشا دردی که درمانش تو باشی